قسمت دوم ادامه خاطرات عید ...
سه روز طول کشید تا رزومههای واصله از طرف علاقمندان به شرکت در گروه ضربت ایمنی را بررسی کردم و برای اینکه عملاً، روحیهی ضد آمریکایی خودم را به نمایش بگذارم. شرط اول بررسی مدارک را، یک شغله بودن داوطلبین مطرح کردم. (آخه میدانید که، آمریکاییها میگویند: هرکسی توان انجام کارهای بیشترو به تبع آن، امکانه پرداخت اقساط بیشتر را داشته باشه، با جربزهتره و تو انتخابشون به این مهم اولویت میدهند)
از طریق شل دادن سرکیسهی اون حساب تنخواه و رفاقتی که در این مدت با بعضی نفراته محلی، کسب کرده بودم. شروع به جمعآوری اطلاعات از کاندیداها کرده و دیدم: چشمتون روزه بد نبینه، کلی از این نفرات که شغل فعلی بعضیهاشونم، مرتبط با ایمنی در سازمان بود. تقریباً آزاده و بیرون راهآهن، کارخانه چاپ اسکناس دارند؛ یکی خرید و فروشه ماشین، یکی زمین، یکی خونه، یکی پوست تمساح، یکی اسلحه برا شکار و بعضی هم کارهای دیگه میکنن. و راهآهن هم براشون سرگرمیه و بجای پیشگیری از وقوع حوادث، تنها به فکر جمعآوری اون هستند. اونجا بود که شروع کردم به نفوذ فرهنگی و اون یارو که پرسیده بود: معنی چپقشو چاق میکنم چیه را صدا کرده، روی یه کاغذ برا مدیرعاملشون نوشتم: بدون چون و چرا و معطلی این 12 نفر که بیرون سازمان، بنگاهه معاملات ملکی و تو سازمان مسئولیت ایمنی دارند را از کارشان برکنار کنید و جایی بزاریدشون که اونا و قطارها دیگه هیچوقت همدیگر را نبینند. اینها چیزی جز آفت ایمنی نیستند!
طبق قرار قبلی با مدیرعامل، که فرد خوش قول و نترسی بودند. ایشان هم بلادرنگ، احکام برکناری این 12 نفررا، از مشاغل مرتبط با ایمنی، صادر و رونوشت و علت این تصمیم را برای همهی دستاندرکاران ایمنی در سازمان ارسال نمودند. عصری، طرف اومد پیشم و گفت: آیم آندرستندینگ ده مینینگ آو دت.
منم گفتم: اینکه چیزی نبود، بهم ریپورت دادند که، یه نفر ازاین داوطلبین، بسازو بفروشه و ازکارمندای راهآهن، سوءاستفاده کرده و تو ساعت اداری، کارکردشونو تأیید میکنه و اونهاهم، بیرون براش کار میکنن. اگه این موضوع ثابت بشه، من چوب تو آستینش میکنم. اینجا بود که یارو انگار هنگ کرده، زول زد به من و گفت: وات!
گفتم: اگه این اطلاعات درست باشه، هی ماست گو اوت.
و اون گفت: ایز دیس چوب تو آستین؟
گفتم: یس.
چند روز طول کشید تا موضوع به من ثابت شد و فهمیدم اطلاعات راست بوده و ناجنس تا حالا، دهها مجتمع مسکونی ساخته و با سود غیر قابل شمارش، آنها را فروخته ولی به طمع آب باریکهی روز بازنشستگی، حاضر نیست حقوق اداره را که، به علته بیتفاوتی نسبت به تربیت خانواده و تمام وقت بودن اشتغالش، پول سیگار و از اونای بچههاش هم در نمیآید. را رها کنه، فرصت را مغتنم شمرده و برای زهره چش گرفتن از بقیه، رفتم زیر یه خمشو خواستم، حکم اخراجشو بدم دستش، که مدیرعامله پا در میانی کرد و گفت بزار با 3 سال بخشودگی بازنشستش کنیم.
شما، جوانی و نمیدانی که نباید با دمب شیر بازی کرد. من تحقیق کردم و دیدم که، ایشان تا حالا، دهها نفر از مسئولین راهآهن رو صاحب خانه، اونم از نوع تعاونیش کرده واگربهش گیر بدی همین چلغوز، میبرتت تو جنگل و میده گرگها، بخورنتا، حقیقتش ترس برم داشت و گفتم: اینجا که مملکت خودم نیست، بهش تعصب داشته باشم. گوره باباشون، بزار یارو بازنشسته بشه و به ما بخنده، ولی همینکه تو سازمان نباشه برام کافیه.
پایان روز سوم لیست 10 نفرهی منتخبین گروه ضربت ایمنی را تهیه کردم و تقدیم مدیرعامل نموده و درخواست صدور و ابلاغ احکامه صادره را نمودم، جالبه که فقط یه نفرازاونا، قبلاً هم در گروههای ایمنی کارکرده بود. و بقیه مأمورینی بودند که: بین 8 تا 12 سال در مشاغل عملیاتی کارکرده و در حین انجام وظیفه، ادامه تحصیل داده بودند. و مدارکه تحصیلی لیسانس و فوقلیسانس دانشگاهی گرفته بودند.
البته یه نفر از این 9 تا را، سازمان به دانشگاه معرفی کرده و اصطلاحاً بورسیه بود و بقیه خودشان با پولشون در وقت خارج از اداره، درس خوانده بودند و خدا میداند اگه، من بدادشان نمیرسیدم تا چند سال دیگه میخواستن با مدرک دانشگاهی در مشاغلی مثل: لکوموتیورانی، سوزنبانی، مانورچیگری و یا متصدی ترافیک درجا بزنند.
این موضوع باعث شد تا بقول خدابیامرز دکتر التون مایو، بنیانگزاره مکتب مدیریت رفتاری، گروهی؛ منسجم، فعال وعلاقمند تشکیل شود. و من بوضوح پیوندهای روابط غیررسمی درسازمان را که سالها در کلاسهای درس توضیح داده بودم را مشاهده و احساس نمودم و بهشون گفتم : جاست نا، وی استارت ده ورک ویت یا علی و اونا با صدای بلند همراهی کرده و یک صدا فریاد زدند یا علی و من، با انگیزه هرچه بیشتر قراره اولین جلسه کار را تو استخره هد کوارتر آفیسه راهآهن، ترتیب داده و گفتم: رأس ساعته 21 در استخر باشید که، برنامهی کاری را با هم مرور کنیم.
در ادامه، در صورتیکه شرح بقیه اقدامات و مطالعاتی که در این سفر انجام دادم را مفید میدانید، لطفاً چند روزه دیگه که مطلب را تکمیل کرده و آپلود میکنم سری به همین صفحه بزنید. ایام به کام